- Remove this product from my favorites
- Add this product to my favorites
- اطبع
این برف کی آمده (چشمه)
نویسنده: محمود حسینی زاد ناشر: چشمه سال چاپ: 1391 شماره شابک: 9789643627645
نویسنده: محمود حسینی زاد ناشر: چشمه سال چاپ: 1391 شماره شابک: 9789643627645
0 ریال
995,000 ریال
450,000 ریال
0 ریال
65,000 ریال
525,000 ریال
12,000,000 ریال
0 ریال
10,000,000 ریال
14,000,000 ریال
550,000 ریال
5,350,000 ریال
65,000 ریال
950,000 ریال
1,450,000 ریال
6,000,000 ریال
0 ریال
0 ریال
150,000 ریال
485,000 ریال
0 ریال
750,000 ریال
180,000 ریال
62,000 ریال
45,000 ریال
280,000 ریال
34,000 ریال
0 ریال
550,000 ریال
380,000 ریال
یازده داستان دربارهی زنان و مردانی که با رفتههایشان زندگی میکنند، با کسانی که از دست دادهاند، در آرزوی بازگشتشان هستند، یا میخواهند بروند تا به آنها برسند.
ـ چند دوست، سن جوانی را مدتی است پشت سر گذاشته، میروند گرگان خوشگذرانی. یکی از آنها سالهاست پی از دسترفتهای است و آمده تا در طول این سفر بمیرد.
ـ مردی بعد از سالها دوستش را میبیند. دوست زن و بچه از دست داده است و مرد را به خانهی دوست دیگری میبرد که تنها زندگی میکند، اما در آن خانه همهچیز برای دو نفر آماده شده است.
ـ مرد جوان تمام هفته را منتظر است تا پدر و مادرش بیایند. باهم به سینما میروند و دیگران مرد جوان را میبینند که بین دو صندلی خالی نشسته است.
ـ محققی ایرانشناس در کنگرهی مولاناشناسی در پکن به مرد غریبی برمیخورد و پی میبرد حالا شمس است که در طول قرون و اعصار پی جلالالدین میگردد.
ـ گروهی جوان برای تفریح به دربند میروند. یکی از آنها منتظر تلفنی است. تمام شب. تمام عمر.
ـ مرد با پدر، مادر، دوست و دو دخترش به شمال رفته و در برگشت عجله دارد تا قبل از غروب خانه باشد. با همهشان وارد تونلی میشود و از تاریکی تونل که بیرون میآید تنهاست، با اندوهی سنگین.
ـ زن بیمارستان است و مرد پا به خانه نمیگذارد. از تنهایی میترسد. مرد مرده است و زن از تنهایی نمیترسد. چون تنها نیست
.
ـ چند سال است که مرد تنهاست؟ در حسرت دیدار از دستدادهای. دلش میخواهد ببیندش.
«نگفت اولین بوسه نبود، اما اولینبار بود که تمام مویرگهایش را حس میکرده. اولینبار بود که پوست سرش گزگز میکرده از حرارت خون، اولینبار بود که پی برده بوده نفس میتواند عمری بند بیاید و تو زنده باشی، اولینبار بود که دلش میخواسته گیاه باشد، پیچکی».
از داستان موجهای ریزریز نقرهای
«فکر نکردی یه آدم چی؟
بیای و یه سنگ بندازی توی تنهاییش، سرتو بذاری دم گوشش و زمزمه کنی، یه دست بکشی به تن تنهاش؟
بعد راهتو میکشی میری؟»
از داستان یکبار دیگر
«گفت دلم خیلی براشون تنگ شده، اما کافی نیست و باید اونا هم دلشون برام تنگ شه. اون وقت میآن. منتظرم اونام دلشون برام تنگ شه و برگردن. برمیگردن. اون وقت آدم راحت زندگیش رو میکنه».
از داستان منتظر جواب من نشد.
یازده داستان دربارهی زنان و مردانی که با رفتههایشان زندگی میکنند، با کسانی که از دست دادهاند، در آرزوی بازگشتشان هستند، یا میخواهند بروند تا به آنها برسند. «حسینیزاد» در این مجموعه ایدهها نو و جالبی دارد در مورد ارتباط زندگان و مردگان. موضوع اصلی همه آنها زندگی برخی آدمها با عزیزان درگذشتهشان است. راویها در داستانهای این کتاب مختلف هستند و افراد در موقعیتهایی متفاوت آنها را روایت میکنند.